اعتصاب رانندگان کامیون‌ و طلب‌کارانِ اعتصاب

۱. کاهش سهمیه سوخت و طرح سه‌نرخی شدن گازوئیل، پائین بودن نرخ کرایه‌ها، تورم و افزایش هزینه‌های نگهداریِ کامیون‌ها، افزایش هزینه‌های بیمه و قطعات یدکی، افزایش ‌های بیمه تأمین اجتماعی، بیمه‌ی تکمیلی و قیمت قطعات یدکی، لاستیک و روغن، ناامنی در جاده‌ها و سرقت محموله‌ها، مافیای بار، اخاذی در جاده‌ها، نبود نظارت بر شرکت‌های باربری و دلالان، اهمِ دلایلی هستند که به اعتصاب رانندگان کامیون‌ها در بسیاری از نقاط ایران انجامیده است؛ اعتصابی در نوعِ خود کم‌نظیر و تحسین‌برانگیز.

۲.همان‌ها که فاقدِ کم‌ترین عاملیت و تأثیری در تحولات و شرایط اجتماعی‌اند و همواره از زحمت‌کشانِ ایران اعتصاب طلب دارند، بر طبلِ “اعتصاب تا براندازی” می‌کوبند. قریب به اتفاقِ صداهای بلندی که فضای رسانه‌ها را اشغال کرده و بعضا گستاخانه، دیگر “اصناف و اقشار” را به کوتاهی در حمایت از اعتصاب رانندگان متهم می‌کنند، نه درکِ درستی از زمینِ بازی دارند و نه اصلا نقشه‌ی راه و مطالبه‌‌ای مشخص. اعتصاب در نگاهِ ایشان، نه یک تاکیتکِ در دلِ مبارزاتِ متشکل، بلکه ابزاری برای تقویتِ منافع طبقاتی و باندی است. اعتصاب برای آن‌ها، کنشی کم‌هزینه تلقی می‌شود که “خودبه‌خود” در مسیر فربه می‌شود و هرچه دژِ سرکوب است را درمی‌نوردد.

حال آن‌که، به‌هیچ‌وجه شکلی از دفاع از اتحادیه‌های کارگری برای تعقیب و تحقق خواسته‌های رانندگان و دیگر اصناف دیده نمی‌شود؛ نگاه آن‌ها به اعتصاب نگاهی از جنس شورش است که موظف است در چشم برهم‌زدنی قدرت سیاسی را به زانو درآورده و لاجرم شکم‌سیرهای گرامی را از آن‌سوی اقیانوس‌ها، به‌عنوان رهبران جدید روی تخم‌ چشمانِ خود بگذارند.

۳. اعتصاب رانندگان و هر لایه‌ی دیگری از طبقه‌ی کارگر حقی مسلم، پایه‌ای و بدون چون و چراست. اما سرکوب نشدن و حتی به ضد خود تبدیل نشدن اعتصاب، در گرو وجود گروه‌های میانجی‌ست که از دلِ وضعیت بیرون درآمده و ایجادِ تشکل‌های کارگری را در صدرِ خواسته‌های خود بنشانند وگرنه اعتصاب نیز مانند تمامی اعتراضات سال‌های اخیر با ملغمه‌ای از سرکوب و امتیازاتِ کوتاه‌مدت به پایان می‌رسد بی‌آن‌که امکان پیشروی نیروی کار در مناسبات قدرت را گامی به جلو ببرد‌. و از آن بدتر، در صورت فقدان این نهادهای میانجی، طبقه‌ی کارگر به‌جای اتحاد حول خواسته‌های طبقاتیِ مشخص، دچار شکاف شده و رودروی هم قرار می‌گیرند: از این‌جمله است تضادِ منافعِ فعلی میان اعتصاب رانندگان کامیون‌ها و کشاورزانی که نگرانِ انقضای تاریخ محصولات و خسران هستند.

۴. همان‌ها که در خواستِ مترقیِ مقابله با طرح‌های نئولیبرالی مانند آزادسازی قیمت بنزین را به اندازه‌ی کافی “براندازانه” تشخیص نمی‌دانند و به‌جای حمایت از ایستادگی در برابر تعرض به زندگی دهه‌ها میلیون مزدبگیر، شعارِ انتزاعی “بنزین بهانه‌س اصل نظام نشانه‌س” را به اعتراضات تزریق کردند، اکنون نیز عمیقا و قویا از این‌که غارت‌گران طبقه‌ی کارگر و ستون فقرات طبقه‌ی حاکم را معرفی کنند خودداری کرده و پشتِ شعارهای نخ‌نمایی نظیر “اعتصاب میلیونی و میدان میلیونی” صف‌آرایی کرده‌اند؛ کمااینکه قاطبه‌ی این‌ها هم از متشکل شدنِ کارگران در هراس‌اند و هم از دل‌چرکین‌شدنِ سرمایه‌دارانِ ایران. از همین‌روست که هرگز از سندیکا و اتحادیه سخنی به‌میان نمی‌آورند چرا که این‌خواست‌ها نقیضِ ایدئولوژی براندازی است؛ براندازان فقط به جابجائی قدرت سیاسی می‌اندیشند و نه زیر و زبر شدنِ مناسباتِ سلطه. مگر نه این‌که شیپورچی‌های‌شان از بام تا شام، از شناسایی جمهوری اسلامی به‌عنوان نظامی سرمایه‌دارانه خودداری کرده و حتی آن‌را سوسیالیستی تلقی می‌کنند؟ مگر نه این‌که از هراس غلبه‌ی روحیه‌ی برابری‌خواهی در اعتراضات، برای همین کارگرِ معترض، نسخه‌های تاچری تجویز می‌کنند؟ مگر نه این‌که همین میزان از برون‌سپاری‌ها و سرکوب تشکل‌های کارگری را کافی نمی‌دانند و رؤیای قتل‌عام هرگونه تمایل به چپ‌ و تشکیلاتِ کارگری را دارند؟ پس چگونه است که هم‌ایشان برای کارگران، دایه‌ی مهربان‌تر از دایه شده‌اند؟

۵. زندگی اشراف ایران، مرزهایی از تجملات و ریخت و پاش را جابجا کرده است که نمونه‌های آن فقط در میان اشراف کشورهای عربی وابسته به پترو-دلار دیده می‌شود. در شهرستان‌های نه چندان بزرگ نیز اشراف املاکی با هزاران میلیارد تومان ارزش در مالکیت دارند و تعداد میلیاردها در ایران، با سعودی و دبی پهلو می‌زنند.

آیا این اشراف مخاطب اپوزیسیون ایران هستند و از آن‌ها انتظار همراهی با اعتراض و اعتصاب می‌رود؟ قطعاً خیر؛ ولو آن‌گاه که از عبارت بی‌مایه‌ی “آقازاده” استفاده شود که جعلی‌ست برای اجتناب از حمله به کلیت طبقه‌ی حاکم. طلب‌کاران اعتصاب هرگز نمی‌گویند که هیچ نفع و هدف مشترکی میان راننده‌ی کامیون با تجاری که در کاخ‌ها زندگی می‌کنند، وجود ندارد. و محال است که بتوانند پاسخ دهند: چرا راننده‌ی کامیونی که از دار دنیا یک گواهینامه‌ی پایه‌ی یک دارد باید به‌جای مبارزه برای تحقق اهداف مشخص و تاثیرگذار در زندگی روزمره‌اش، حول شعارهای نخ‌نما و هوایی متشکل شود؟

۶. طریقِ چهل‌ساله‌ی “همه با متحد شوید” و “یک گام تا پیروزی” طریقی‌ست مضحمل که ایدئولوژی براندازی بدان اعتیادِ مزمن دارد و به‌نظر می‌رسد که هرگز بنا نیست از آن عبور کرده و بر تضادها و گسل‌ها مداقه کند؛ گرچه این الگو برسازنده‌ی هویت راست برانداز است ولی اکنون بخش بزرگی از چپ ایران نیز، _در حد رتوریک_ راهنمای چپ می‌زند و در تمامی بزنگاه‌ها به راست می‌گردد؛ کافی‌ست بیانیه‌ها و فراخوان‌های راست‌ترین جریانات سیاسی اپوزیسیون را با بیانیه‌های برخی از “برندهای” چپ مقایسه کنید و دریابید که کم‌ترین ماهوی و محتوایی به‌چشم نمی‌خورد و هرچه هست تکرار است و تکرار و بازهم تکرارِ کلی‌گویی‌های تاریخ‌مصرف‌گذشته. آن‌ها نیز در برجِ عاجِ گذشته، خود را “نیروی پیشرو” می‌بینند و برای تسخیرِ انقلابی قدرت توسط کارگر نسخه تجویز می‌کنند. چرا که این بخش از چپ‌ نیز به سیاقِ راست برانداز، گمان می‌کند که “انقلاب می‌کنند” و به‌تجربه درنیافته است که شرایط انقلابی واقع می‌شود و هرآن نیرویی که از قابلیت بالای متشکل شدن _ولو با مدد گرفتن از دشمنان کارگران_ برخودار باشد، ثمره‌ی انقلاب را می‌برد.

۷. آن‌ها که با هر بارقه‌ای توهمِ پیروزی و سرنگونی استبدا را به افکار عمومی می‌فروشند، شانه به شانه‌ی نهادِ سرکوب در تقویت ریشه‌های یأس و استیصال شراکت دارند. آن‌ها که با شنیدن هر فریاد اعتراض، سخن از بار شدن چمدان‌های دلار و طلا به‌سمت ونزوئلا و … سخن می‌گویند، مخاطب را به وَهم معتاد می‌کنند تا آن‌جا که انسانِ تحت ستم، اعتصاب را صرفا زمینه‌سازِ مداخله‌ی خارجی درک کند و بگوید: “این از ما، قدم بعدی با نتانیاهوست”. ایدئولوژی‌ براندازی، بسته‌‌ای از فست‌فودهای سیاسی با چربی و کالری بالا که در لحظه به اشتهای مخاطب پاسخ می‌دهد و با سیری کاذب، او را از فکر کردن به جوانبِ امور بازمی‌دارد. در این ایدئولوژی حتی اگر جمعی نسبت به دریافت غرامت بابت یک تصادف رانندگی اعتراض کنند، بوی الرحمن سرنگونی شنیده می‌شود؛ چنین است که از فردای تلسطِ ضد انقلاب بر انقلاب ۵۷، تا همین امروز، چندهزار مرتبه، نوید آخرین روز رژیم داده شده و در نهایت از کل این ساز و برگِ نوید‌دهنده‌ی آزادی، یک شبه‌حزب یا یک کتابچه‌ که دو سطر آگاهی جامعه بی‌افزاید خارج نشده است.

حامیانِ اعتصاب که کلامی از نهادهایِ ضروری برای طرح و استمرار اعتصاب با اهدافِ انضمامی سخن نمی‌گویند، اعتصاب را صرفا ابزاری می‌دانند برای قبضه کردن سازمانِ سیاسی به نفعِ باند و جناحِ خود و اگر اعتصاب قرینِ قدرت‌یابی کارگران باشد، از تکفیر آن دریغ نمی‌کنند. کمااینکه با سی دقیقه جستجو در شبکه‌های اجتماعی و سر کشیدن به صفحات گل‌درشت‌های این ایدئولوژی، آن‌قدر آه و نفرین علیه چپ، انقلاب، سندیکا، شورا، تشکل، عدالت، استعمار و استثمار می‌بینید که باید از خود بپرسید: خب، اگر این‌ها این‌چنین خصمِ سازمان‌‌یابی کارگران‌اند، چه مشکلی با جمهوری اسلامی دارند؟ جواب کوتاه و ساده است: چرا ما به‌جای این‌ها غارت نکنیم.

۸. به رانندگانی که با علمِ بر تعقیب و آزار و بازداشت، برای احقاق حقوق پایه‌ای خود دست از کار کشیده‌اند، در گرمایِ سوزانِ جاده‌ها و بیابان‌های ایران، ندای برابری سر می‌دهند و حسرتِ بیعت را به‌دلِ جسدمعاشان و تجارِ اعتراض می‌گذارند، درود می‌فرستیم. آن‌ها که در این برهه‌ی بسیار حساس، توانسته‌اند با استفاده از تجربه‌ی زیسته، خود را حولِ اهدافی مشخص بسیج کرده و به متمدنانه‌ترین وجهی در برابر ماشینِ سرکوبی‌ که تمام‌قد در خدمتِ “ریچ‌‌کیدزها”ست بایستند، از این اعتصاب نیز تجربه‌ها اندوخته و در قدم‌های آتی، بر ضرورت هم‌گرایی و هم‌صدایی دیگر زحمت‌کشان _ از کارگران تعمیرگاه‌ها تا کارگران جایگاه‌های سوخت و …_ تأکید خواهند کرد و به ضرورت تقویتِ تشکل‌های کارگری بیش از پیش پی می‌برند. امیدواریم رانندگانِ زحمت‌کش و حق‌طلب، به اهمِ خواسته‌های خود نائل گردند تا هم گامی بزرگ به‌سوی سازمان‌یابی بردارند و هم آن‌ها که خود را رهبر و مرادِ ستم‌دیدگان نمی‌دانند، از ایشان بیاموزند.

این متن را به اشتراک بگذارید:

Check Also

زلنسکی هنوز ساندویچِ کثیف را نخورده است | کلکتیوِ ماهِ آلاباما

ایالات متحده با دو برابر کردنِ مطالبه‌ی خود، از اوکراین می‌خواهد که نیمی از درآمدهای‌اش از منابع طبیعی، از جمله مواد معدنی، گاز و نفت، و هم‌چنین درآمدهای حاصل از بنادر و سایر زیرساخت‌ها را به آمریکا واگذار کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *