وحشت روزمره‌ی جنسیت‌زدگیِ مدرن | آنِّک امانوئل | صدای ماهی سیاه

 

چری یک پرستار بریتانیایی است که در تمام عمر خود با جنسی‌سازی و شیءانگاری مواجه بوده است. کار کردن در بیمارستان نه تنها برای او راه گریزی فراهم نکرده، بلکه نگرانی‌های تازه‌ای به همراه داشته است. چری سینه‌های بزرگی دارد و می‌گوید بخش زیادی از انرژی ذهنی‌اش صرف فکر کردن به آن‌ها می‌شود. او این وضعیت را برای جیمی چن، پژوهشگری در دانشگاه ساسکس که روی تأثیرات جنسی‌سازی بر زنان طبقه کارگر مطالعه می‌کند، این‌طور توصیف کرده است: «کمی حالتی پورنوگرافیک دارد.»

یونیفرم محل کارش باعث می‌شد به‌شدت نسبت به ظاهر خود احساس خجالت کند؛ آن‌قدر تنگ بود که نگران بود مردم فکر کنند او می‌خواهد شبیه یک «پرستارِ اغواگر» باشد. چری به پژوهش‌گران گفت که به دلیل همین نگاه‌های جنسی، تصمیم گرفت تا به فرزندش شیر ندهد.

من واقعاً از شیر دادن خوشم نمی‌آمد، چون احساس می‌کردم به‌خاطر اینکه سینه‌هایم خیلی بزرگ بودند، در ذهنم این کار نامناسب به نظر می‌رسید؛ اینکه این سینه‌های بزرگ، می‌دانید، در ملأعام بیرون باشند.

 

این را مقایسه کنید با تبلیغات فروش سینه‌بند جدید کیم کارداشیان:

«ساخته‌شده برای دیده شدن. سوتین اولتیمیت پرفروش ما بازگشته، این‌بار با طراحی نوین شامل جزئیات برجسته نوک سینه و پیرسینگ قابل جدا شدن با پوشش نایلونی برای ظاهری فراموش‌نشدنی.» حالا زنان می‌توانند سوتینی بخرند که نه تنها «لیفت و حمایتی جذاب و طبیعی» به آن‌ها می‌دهد، بلکه ظاهر نوک سینه‌های پیرس‌شده را زیر تیشرت‌های کوتاه و تنگشان نشان می‌دهد. در حالی که چری (شخص مورد اشاره) احساس می‌کند نمی‌تواند عملکرد طبیعی سینه‌هایش را داشته باشد، کارداشیان از فرصت مالی ناشی از ابژه‌سازی جنسیتی بهره می‌برد—شرکت مد او با نام اسکیمز در حال حاضر ۴ میلیارد دلار ارزش‌گذاری شده است.

اغراقی نیست اگر بگوییم شیءانگاری جنسی در حال نابود کردن زندگی زنان است. از دوران کودکی، به زنان فهمانده می‌شود که ظاهرشان از هر چیز دیگری مهم‌تر است، فارغ از هر دستاورد و موفقیتی که داشته باشند. چهره و بدن آن‌ها همچون اشیایی تلقی می‌شود که در درجهٔ اول برای استفاده و لذت دیگران، عمدتاً مردان، وجود دارد.

نمایش بی‌وقفهٔ زنان به‌عنوان اشیای جنسی، طبق مطالعات متعدد، به «کاهش دیدگاه نسبت به شایستگی، اخلاق و انسانیت زنان» منجر می‌شود.

جاناتان هایت، استاد دانشگاه نیویورک و نویسندهٔ کتاب نسل مضطرب، توضیح داده است که چگونه شرکت‌های فناوری شکارچی، این سرکوب را به یک فرصت تجاری تبدیل می‌کنند. او می‌گوید وقتی زنان عکس‌های سلفی خود را از شبکه‌های اجتماعی پاک می‌کنند، الگوریتم‌ها طوری برنامه‌ریزی شده‌اند که این رفتار را تشخیص دهند و تصویر ذهنی منفیِ احتمالی از خود را به‌عنوان یک فرصت بازاریابی ببینند؛ در نتیجه، این زنان را با تبلیغات محصولات زیبایی بمباران می‌کنند.

این روند به اپیدمی بحران سلامت روان در میان دختران جوان دامن زده است؛ به‌طوری که حدود ۵۷ درصد آن‌ها در حال حاضر از احساس غمگینی یا درماندگی مداوم گزارش می‌دهند، در حالی که این رقم در سال ۲۰۱۱ حدود ۳۶ درصد بود.

شیءانگاری، واقعیتی است که زنان هر روز و در تمام طول عمر خود با آن روبه‌رو هستند. از کودکی تا سالمندی، ملاک ارزش یک زن این است که چقدر می‌تواند جوان و برای مردان جذاب بماند.

 

مارگارت اتوود، در تداوم توصیف جان برگر، منتقد هنری، از نگاه مردانه، این تأثیر را چنین بیان کرده است:

«تو زنی هستی که مردی در درونت نشسته و زنی را تماشا می‌کند. تو خودت چشم‌چران خودت هستی.»

جامعه‌شناسان به این وضعیت خودشیءانگاری می‌گویند، زمانی که زنی صبح از خواب بیدار می‌شود و اپیلاتور را برمی‌دارد، به صدایی درون سرش گوش می‌دهد که توسط مدیران تبلیغات کار گذاشته شده، همان کسانی که تصمیم گرفتند واداشتن زنان به احساس بی‌ارزشی، راه خوبی برای پول درآوردن است.

برای تکمیل این بی‌عدالتی، در همان زمانی که زنان تا حدی مضحک جنسی‌سازی می‌شوند، به‌طرزی طعنه‌آمیز، همچنان کمترین لذت را از رابطهٔ جنسی می‌برند. سکس دگرجنس‌گرایانه به‌شدت نابرابر است—یک مطالعه نشان داد که تنها ۶۵ درصد از زنان دگرجنس‌گرا معمولاً هنگام رابطهٔ جنسی به ارگاسم می‌رسند، در حالی که این رقم برای مردان ۹۵ درصد است.

بنابراین، در حالی که به زنان فشار وارد می‌شود که همیشه نگران «جذاب بودن جنسی» باشند، میل جنسی و عاملیت خودشان سرکوب می‌شود. به زنان آموزش داده می‌شود که جنسی نباشند، بلکه جذاب جنسی باشند.

 

آن‌ها باید مراقب باشند چه می‌خورند تا به الگوی ایده‌آل اندام نزدیک شوند، باید همهٔ قسمت‌های بدنشان را از خط مو به پایین اصلاح یا اپیلاسیون کنند. زنان این وضعیت را به‌عنوان امر طبیعی درونی می‌کنند و ناتوانی در همسویی (حداقل تا حدی) با این معیارها پیامدهایی به دنبال دارد.

ذهنیت غالب این است که همیشه خودشان را تغییر دهند تا با انتظارات و امیال دیگران، عمدتاً مردان، هماهنگ شوند—تا جایی که اغلب حتی نمی‌توانند تعریف کنند خواسته‌های واقعی‌شان در رابطه با سکس و روابط چیست.

این مسئله به‌ویژه برای زنان جوان صادق است. اولین تجربهٔ جنسی اکثر زنان جوان احتمالاً در یک مهمانی و زمانی است که مست هستند یا به‌خاطر فشار وارد شده به آن‌ها اتفاق می‌افتد. به گفتهٔ یکی از نوجوانانی که دبرا تولمن هنگام نوشتن کتاب معضلات میل با او صحبت کرده است—کتابی که تجربهٔ زنان جوان و رابطه جنسی را مستندسازی می‌کند—سکس چیزی بود که «فقط برایشان اتفاق می‌افتاد».

در کتاب رضایت بدون پرده، شانل کونتوس توصیف می‌کند که وقتی میل مردان مرکز رابطهٔ جنسی باشد، زنان ضرر می‌کنند. این وضعیت یک حس کنترل ناگفته را در دست [مردان] می‌گذارد که آیا آن‌ها شما را می‌خواهند یا نه، و در نتیجه زن در رابطهٔ دگرجنس‌گرا هیچ عاملیت و کنترلی ندارد.

زنان طوری اجتماعی می‌شوند که احساسات خود را کمتر از احساسات شریک مردشان مهم بدانند. از طریق فیلم، تلویزیون و مشاهدهٔ رفتار والدینشان، زنان نقش‌هایی را که باید ایفا کنند یاد می‌گیرند. آن‌ها آموزش می‌بینند که تغییرات حالت احساسی دیگران را به‌ویژه مردان تشخیص دهند و احساسات خود را سرکوب کنند تا مردان اطرافشان را ناراحت نکنند.

پس جای تعجب نیست که روابط اغلب نابرابر و محل بروز سوءاستفاده باشند. طبق گزارش مرکز مبارزه با خشونت جنسی، یک‌پنجم زنان استرالیایی بالای ۱۵ سال تجربهٔ خشونت جنسی داشته‌اند. یک مطالعهٔ اخیر که توسط مؤسسه مطالعات خانواده استرالیا انجام شده نشان می‌دهد که یک‌سوم مردان مرتکب خشونت علیه شریک زندگی‌شان شده‌اند.

یک گزارش از سازمان آمار استرالیا (ABS) در سال ۲۰۲۲ نشان داد که ۲۳ درصد زنان در روابط خود خشونت عاطفی را تجربه کرده‌اند. این رقم احتمالاً کمتر از واقعیت است، با توجه به عادی‌سازی دستکاری‌های عاطفی در روابط، اما خشونت عاطفی نیز شکلی از خشونت علیه شریک زندگی است.

مردان می‌توانند در موقعیت‌هایی فضایی از ترس برای زنان ایجاد کنند که باعث می‌شود آن‌ها احساس کنند باید «با احتیاط کامل رفتار کنند» تا مردان را تحریک نکنند؛ این وضعیت می‌تواند به اندازه‌ی خشونت فیزیکی آسیب‌زا باشد.

وضعیت آن‌گاه بدتر می‌شود که این‌که مردان با نگرش‌ها و انتظاراتی که از همان جنسیت‌زدگی شدید و افراطی ناشی شده که زنان با آن مواجه‌اند، وارد رابطه می‌شوند. به آن‌ها تشویق می‌شود خود را سلطه‌جو، پرخاشگر و بی‌توجه به احساسات_چه احساسات خودشان و چه دیگران_ببینند.

آن‌ها این درس را می‌آموزند که زنان برای تامین نیازهای آن‌ها هستند. هم‌چنین یاد می‌گیرند که زنان را شیءانگاری و انسانیت‌شان را نفی کنند. یک مطالعه نشان داد که مواجهه‌ی مکرر مردان با رسانه‌هایی که زنان را به‌صورت جنسی شیءانگاری می‌کنند، با افزایش شیءانگاری شرکای عاطفی‌شان ارتباط دارد.

مصرف پورنوگرافی بخش مهمی از این مسئله است. مردان جوان بیشتر از زنان جوان پورنوگرافیک مصرف کنند، و این اغلب عامل اصلی شکل‌دهنده‌ی درک مردان و زنان از سکس و جنسیت است. جس هیل، در مقالهٔ اخیر خود در کوارترلی اِسِی، تأثیر این مصرف پورنوگرافی—که امروزه در دسترس‌تر شده و اغلب خشونت‌آمیز و شدید نسبت به زنان است—را به‌عنوان بخشی از فهم افزایش نرخ خشونت جنسی در میان جوانان توصیف می‌کند.

به طور میانگین، جوانان در سیزده‌سالگی اولین آموزش‌های خود دربارهٔ سکس و صمیمیت را از پورن رایگان آنلاین دریافت می‌کنند… در بسیاری از این محتواهای پورن، رفتارهای جنسی تحقیرآمیز و دردناک عادی‌سازی شده است… در اکثر این کلیپ‌ها، زنان نه‌تنها در مقابل این رفتارهای تحقیرآمیز تسلیم می‌شوند، بلکه تقریباً همیشه قدردانِ آن هستند.

رایج شدن رابطه‌های جنسی خشونت‌آمیز، به‌ویژه خفه کردن در هنگام رابطه، نتیجه‌ی این وضعیت است. طبق مطالعه‌ای جدید، ۶۱ درصد زنان گزارش داده‌اند که در حین رابطه جنسی خفه شده‌اند. مری کراب، مربی پیشگیری از خشونت جنسی، به شبکهٔ ABC گفته است: «زنان جوان دربارهٔ این صحبت کرده‌اند که احساس کرده‌اند واقعاً در حال خفه شدن هستند. آن‌ها بسیار ناراحت بوده و احساس ناامنی شدید دارند.»

هنگامی‌که زنان توسط شرکای مردشان به قتل می‌رسند، این مردان ادعا می‌کنند که این «یک بازی جنسی بوده که اشتباه پیش رفته» است.

طبق گزارشِ گروه «ما نمی‌توانیم با این موافقت کنیم» (We Can’t Consent To This), بین سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۶، دفاع از خشونت در روابط جنسی (به نام دفاع از سکس خشن) در بریتانیا ده برابر افزایش یافته است.

تمام این‌ها این پرسش را پیش‌روی ما قرار می‌دهد که مسئول این وضعیت جنسیت‌زده کیست و آیا امیدی به تغییر آن وجود دارد؟ جنسیت‌زدگی‌ای که ما را احاطه کرده و به‌طور مداوم توسط شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ پاپ، رسانه‌های جریان اصلی، صنعت سرگرمی، صنعت زیبایی و مد و … تقویت می‌شود، انسانیت و هم‌دلی مردان را نابود کرده و زنان را تحقیر و در معرض خطر قرار می‌دهد.

این سیستم سرمایه‌داری است که از لحاظ ایدئولوژیک به این وضعیت نیاز دارد و سود کلانی نیز به جیب می‌زند و نه زنان و مردان عادی.

شرکت‌های تبلیغاتی، صنایع مد و آرایشی مستقیماً از ناامنی‌های زنان سود می‌برند و هر جاکه این ناامنی‌ها از قبل وجود نداشته باشد، آن را ایجاد می‌کنند تا بازارهای جدیدی باز کنند.

امروزه هر بخش از بدن یک زن تابع روندهای صنعت مد شده تا باید «بی‌نقص» به نظر برسد، و هر قسمت، نماییانگرِ فرصتی برای فروش محصولی است که به دستیابی به این «کمال» کمک کند.

از تصاویرِ زنانِ استثمارشده برای فروش هر چیزی استفاده می‌شود، و صنعت پورنوگرافی و سکس—که بدون سرکوب زنان وجود نداشتند—ارزشی بالغ بر صدها میلیارد دلار دارند.

علاوه بر این‌ها، رؤسای همه‌ی صنایع با پرداخت دستمزد کمتر به زنان نسبت به مردان، حداکثر سود را به دست می‌آورند و برای عادی‌سازی این نابرابری به آموزش‌های جنسیت‌زده تکیه می‌کنند. کل سیستم از اجبارِ زنان به انجام کارهای خانگیِ رایگان که ثبات و بهره‌وری نیروی کار مورد نیاز سرمایه‌داری را حفظ می‌کند، سود می‌برد.

تقسیم حاصل بین زندگی، تجربه و جایگاه اجتماعی مردان و زنان طبقهٔ کارگر سود دیگری هم دارد که آم هم تضعیفِ مقاومت متحدانه‌ی طبقه‌ی کارگر علیه سیستم است.

با وجود همه‌ی این‌ها، امکان وجود دارد مردان و زنان طبقه‌ی کارگر خود متحد یکدیگر ببینند، نه به‌عنوان ابژه‌های جنسی یا سلطه‌جویان بالقوه/افراد جنسیت‌زده‌ی آزاردهنده، و علیه این وضعیت مقاومت کنند. خوشبختانه، این امکان به این بستگی ندارد که هر فرد متعصب جنسیت‌زده متقاعد شود که رفتارهای زن‌ستیزانه نداشته باشد—هرچند این قطعاً می‌تواند و باید اتفاق بیفتد—بلکه به این دلیل است که شرایط سرمایه‌داری مردم را در محیط کار به عنوان افرادی نسبتاً برابر گرد هم می‌آورد و منافع مشترکی به آن‌ها می‌دهد که می‌تواند به مقاومت و مبارزه‌ی جمعی منجر شود. این نوع فعالیت، و آگاهی‌ای که در میان شرکت‌کنندگان ایجاد می‌کند، در برابر شیوه‌ی تحقیرآمیز و غیرانسانی که معمولاً به ما یاد داده شده دیگران را ببینیم، ایستادگی می‌کند.

زنان شرطی شده‌اند که تبعیض جنسیتی را بپذیرند، اما در شرایط مناسب نیز قادر به شورش علیه آن هستند. آنچه در یک مقطع مردم را به پایین می‌کشد، در مقطعی دیگر می‌تواند به سوخت مقاومت تبدیل شود. مطابقت‌پذیریِ محافظه‌کارانه‌ی دهه‌ی ۱۹۵۰ در نهایت به جنبش آزادی‌بخش زنان در دهه‌ی ۱۹۶۰ انجامید چراکه نارضایتی در سطوح زیرین جریان داشت و زمانی انفجار رخ داد که فضای کلی جامعه از تسلیم به سمت طغیان تغییر کرد.

آنچه قبلاً اتفاق افتاده و می‌تواند دوباره رخ دهد. وقتی مردم علیه یک رئیس بدکردار اعتصاب می‌کنند، یا در اعتراضات ضد جنگ شرکت می‌کنند و وقتی در خطوط تحصن برای دفاع از مسکن عمومی می‌ایستند، به منافع مشترک و ارزش اتحاد پی می‌برند. مکان‌هایی مانند محل کار که قبلاً محل استثمار و سرکوب بودند، حالا به محل‌های قدرت و مقاومت تبدیل می‌شوند. هم مردان و هم زنان می‌توانند یکدیگر را در نوری تازه، به عنوان مبارزانی که باهم برابرند و برای طبقه‌ی خود مبارزه می‌کنند، ببینند.

 

اقداماتی از این‌دست نقطه‌ی عزیمت تغییر نگرش‌های جمعی می‌کند. اما در نهایت، ما به جامعه‌ای نیاز داریم که بر اساس برابری ساخته شده باشد تا دنیایی داشته باشیم که در آن دائماً با جنسیت‌زدگی مبارزه نکنیم بلکه از آن آزاد باشیم.

این به معنای کنترل جمعی و دموکراتیک بر همه‌ی جنبه‌های زندگی اجتماعی و اقتصادی است: دنیایی که در آن زنان و مردان طبقه‌ی کارگر واقعاً بتوانند درباره‌ی شرایط زندگی خود تصمیم بگیرند، نه این‌که تحت سلطهٔ طبقه‌ی سرمایه‌دار و نهادها و ایدئولوژی‌هایی باشند که قدرت و امتیازات برای خود حفظ می‌کند؛ دنیایی که در آن سلسله‌مراتب طبقاتی به واسطه سلسله‌مراتب جنسیتی توجیه نشود.

ما باید این سیستمی را که زنان را از داشتن تمایلات جنسی‌شان محروم می‌کند و آن‌ها را چیزی بیش از تکه‌های کوچک چربی و عضله برای رضایت جنسی مردان نمی‌داند، سرنگون کنیم.

ما به زنانی نیاز داریم که علیه صدایی که در ذهن‌شان می‌گوید «تو کافی نیستی» مبارزه کنند.

ما به مردان طبقه‌ی کارگر نیاز داریم که به مبارزه علیه سرکوب زنان بپیوندند و هم‌دلی و مراقبت واقعی را بیاموزند.

ما به زنان شورشی نیاز داریم تا قدرت جبهه‌ی ما را بسازند و این سیستم جنسیت‌زده را متلاشی کنند.

 

منبع:

https://redflag.org.au/article/the-everyday-horror-of-modern-sexism

این متن را به اشتراک بگذارید:

Check Also

در دفاع از گرسنگی دادن به کودکان: گزارش هاآرتص از کنست اسرائیل

“فکر می‌کنم گرسنگی کشیدن کودکان غزه چیز بدی است”. اظهارنظر ظاهراً پیش‌پاافتاده‌ای از سوی یک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *